جدول جو
جدول جو

معنی لنگ و لنگ - جستجوی لغت در جدول جو

لنگ و لنگ
این پا و آن پا کردن، این پا آن پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لوک و لنگ
تصویر لوک و لنگ
آنکه دست و پایش معیوب باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
کنایه از دم و دستگاه، بیا برو، جاه و جلال
فرهنگ فارسی عمید
(دَ گُ فَ)
رفت و آمد. بیابرو، معضل و مشکل و دشواری: این کار چه اندازه دنگ و فنگ دارد، با آداب و تشریفات دشوار همراه است
لغت نامه دهخدا
(دِ گُ شِ)
تردد در امور نیکو مانندعروسی و کارهای با سود و سرور. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ گُ وَ / وِ)
در تداول، نالۀ توأم باگریه. زاری همراه گریه. آوای گریۀ ممتد و آهسته
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ مُ)
رجوع به گنگ شود
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ)
رجوع به لنگ و لوک، لوک، و لنگ شود:
ز آسمان هنر درآمد جم
باز شد لوک و لنگ دیو رجیم.
ابوحنیفۀ اسکافی
لغت نامه دهخدا
(لَ گُ)
لنگ آن است که پای او معیوب باشد و لوک آنکه بهر دو کف دست و زانو راه رود. (حاشیۀ مثنوی) :
در چنین بند لنگ مانده و لوک
در چنین سمج کور گشته و کر.
مسعودسعد.
با سر پوشیدگان درگاه، درکله مصاف پیوستن کار لنگان و لوکان و بی فرهنگان است. (مقامات حمیدی).
خم خانه خر سرای خر پیر
نه راه بری نه بار برگیر
زین لاشه و لنگ و لوک پیری
از دم تا گوش مکر و تزویر.
سوزنی.
لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او می غیژ و او را می طلب.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(لُ دُ لُ)
غر و غر. رجوع به لندلند و لندیدن شود
لغت نامه دهخدا
چنگ کلنگ باشد و شنگ درختی است بی برگ و چوبی سخت دارد:
ای تو چو شنگی که همچو شنگ کنی چنگ
وی تو چو مومی که همچو موم کنی سنگ،
(از فرهنگ اسدی ص 295)
لغت نامه دهخدا
(سَ گُ هََ)
خرد و فرهنگ:
گویند ز سنگ و هنگ دوری
دانی که نه جای سنگ و هنگ است.
انوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
دم و دستگاه، جاه و جلال
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دست و پایش معیوب باشد اشل و اعرج: ز آسمان هنر در آمد جم باز شد لوک و لنگ دیو رجیم. (ابوحنیفه اسکافی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پا و دستش معیوب باشد: زین لاشه و لنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر. (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
خمیده کج کوژ (مادر زاد و غیره) : که ببینی پس از ین از قبل خدمت تو پشت اعدای تو چون پشت حمایل شده گنگ. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگ و لوک
تصویر لنگ و لوک
((لَ گُ))
آن که پا و دستش معیوب باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دنگ و فنگ
تصویر دنگ و فنگ
((دَ گُ فَ))
رفت و آمد، بیا و برو، تجمل، جاه و جلال
فرهنگ فارسی معین
آدم شل و وارفته
فرهنگ گویش مازندرانی
پا به پا، خوابیدن دو نفر به صورتی که پاهای آن ها به سوی هم
فرهنگ گویش مازندرانی
یورتمه
فرهنگ گویش مازندرانی
سلانه سلانه
فرهنگ گویش مازندرانی
درد ناشی از زخم چرکین
فرهنگ گویش مازندرانی